loading...
شعر و کتاب
علی بابائی آرباطان بازدید : 9 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

در سال 1307 در مشهد چشم به جهان گشود
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذراند و در سال 1326 دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان بر و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد سپس به تهران آمد آموزگار شد و در این شهر و پیرامون آن به تدریس پرداخت
اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد
در سال 1329 ازدواج کرد در سال 1333 برای بار چندم به اتهام سیاسی زندانی شد
پس از آزادی از زندان در 1336 به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد
در سال 1353 از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو وتلویزیون ملی ایران به کار پرداخت در سال 1356 در دانشگاه های تهران ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد در سال 1360 بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد
در سال 1369 به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ 4 تا 7 آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در شهریور ماه جان سپرد وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد از او 4 فرزند به یادگار مانده است

علی بابائی آرباطان بازدید : 11 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

 

طرح نوی در سخن انداختم

                                         

 

 

طرح سخن نوع دگر ساختم

بر سر این کوی جز این خانه نیست   رهگذر مردم دیوانه نیست
ساخته‌ام من به تمنای خویش   خانه‌ای اندر خور کالای خویش
هیچ کسم نیست به همسایگی   تا زندم طعنه ز بی‌مایگی
بانی مخزن که نهاد آن اساس   مایه او بود برون از قیاس
خانه پر از گنج خداداد داشت   عالمی از گنج خود آباد داشت
از مدد طبع گهر سنج خویش   مخزنی آراست پی گنج خویش

 

علی بابائی آرباطان بازدید : 13 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

 

آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من

 

 

 

 از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من

نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم                            کسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک   غارت هاروتیان شد زهره‌ی زهرای من
شب زن هندوی و جانم جوجو اندر دست او   جو به جو می‌دید شب حال دل رسوای من
هر زن هندو که او را دانه بر دست افکنم   دانه زن بیدانه بیند خرمن سودای من
چون ببارم اشک گرم، آتش زنم در عالمی   شعر خاقانی است گوئی اشک آتش‌زای من
علی بابائی آرباطان بازدید : 16 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

نیما یوشیج بنیانگذار شعر فارسی در پاییز سال 1274 خورشیدی در یوش روستایی در ناحیه نور مازندران زاده شد
در همین روستا به گفته خودش خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده به ضرب ترکه و بوته های گزنه آموخت بعد ها که به شهر آمد به مدرسه سن لویی فرستاده شد و به تشویق نظام وفا به سرودن شعر پرداخت آشنایی با زبان فرانسه و بهره مندی از ذهنی خلاق و جستجوگر در شعر راه تازه ای پیش پای وی گشود و نو گرایی و نو زایی در شعر پارسی سرانجام با کوششهای وی به برگ و بار نشست در سال 1300 منظومه ای به نام قصه رنگ پریده انتشار داد در همین سال نخستین سروده هایش را در روزنامه قرن بیستم به سر دبیری میرزاده عشقی و در پاییز سال 1301 شعر ای شب را در روزنامه هفتگی نو بهار منتشر کرد
نیما از سال 1317 تا 1320 در شمار هیات تحریریه مجله موسیقی بود و اشعار خود را در آن انتشار می داد در همین سالها موج مخالفتهای هواداران شیوه دیرینه در شعر با وی بالا گرفت اما هر چه زمان می گذشت شیوه کار وی که بر پایه نیازهای زمانه رو به بلندگی و رویایی داشت اندک اندک راه خود را می گشود و پیش می رفت تا به امروز که هر برگزیده ای از سروده های شاعران معاصر به شایستگی با یاد و نام و سرود های وی آغاز می شود
نیما در سال 1338 دیده از جهان فرو بست

علی بابائی آرباطان بازدید : 12 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
آنکس که چو سیمرغ بی نشانست                                          از رهزن ایام در امانست
ایمن نشد از دزد جز سبکبار   بر دوش تو این بار بس گرانست
اسبی که تو را میبرد بیک عمر   بنگر که بدست که‌اش عنانست
مردم‌کشی دهر، بی سلاح است   غارتگری چرخ، ناگهانست
خودکامی افلاک آشکار است   از دیده‌ی ما خفتگان نهانست
افسانه‌ی گیتی نگفته پیداست   افسونگریش روشن و عیانست
هر غار و شکافی بدامن کوه   با عبرت اگر بنگری دهانست
بازیچه‌ی این پرده، سحربازیست   بی باکی این دست، داستانست
دی جغد به ویرانه‌ای بخندید   کاین قصر ز شاهان باستانست

 

علی بابائی آرباطان بازدید : 40 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
ای صاحب مسله! تو بشنو از ما                            تحقیق بدان که لامکان است خدا
خواهی که تو را کشف شود این معنی   جان در تن تو، بگو کجا دارد جا
 □
از دست غم تو، ای بت حور لقا   نه پای ز سر دانم و نه، سر از پا
گفتم دل و دین ببازم، از غم برهم   این هر دو بباختیم و غم ماند به جا
 □
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما   درهم شده خلقی، ز پریشانی ما
بت در بغل و به سجده پیشانی ما   کافر زده خنده بر مسلمانی ما
 □
دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب   سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب
گفتم که : دگر کیت بخواهم دیدن؟   گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب

 

علی بابائی آرباطان بازدید : 15 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

نام: سیدمحمدحسین بهجت شهریار تبریزی
نام پدر: حاج میراقا خشکنابی
تخلص: شهریار
تولد و وفات: (۱۲۸۵ - ۱۳۶۷) شمسی
محل تولد: ایران - آذربایجان‌شرقی - تبریز
شهرت علمی و فرهنگی: شاعر
سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ تا ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود که شعرهایی به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی داشت. از شعرهای معروف او می‌توان از «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد.
شهریار پس از انقلاب ایران، شعرهایی نیز در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)، داشته است.

علی بابائی آرباطان بازدید : 14 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
جز نقش تو در نظر نیامد ما را                                                   جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت   حقا که به چشم در نیامد ما را
 □
بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا   پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو   بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
 □
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات   گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا   شادی همه لطیفه گویان صلوات
 □
ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست   آیینه به دست و روی خود می‌آراست
دستارچه‌ای پیشکشش کردم گفت   وصلم طلبی زهی خیالی که توراست

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 56
  • بازدید سال : 156
  • بازدید کلی : 1,248